وقتي عشق فرمان مي دهد,
محال سر تسليم فرود مي آورد.
به نيروي عشقي كه در نهان به خدا داشتم,
و به قدرت پارسايي ها كه در خلوت خويش ورزيده ام,
و به اعجاز ايمانم به نور,
بر سر اين قيامت انفجار هاي بي امان فرياد زدم:
آرام!....
شبم روز شد و نارم ,نيروانا.
حريق نمرودي بر من گلستان ابراهيمي گشت.
هر گلوله ي آتشي,گل سرخي!